معرفی کتاب آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند
«آنجا که پنچرگیریها تمام میشوند» کتابی نوشته حامد حبیبی( -۱۳۵۷)، نویسنده ایرانی است. این کتاب دربردارنده ۹ داستان کوتاه است و دومین اثر این نویسنده به شمار میرود.
در یکی از داستانهای این کتاب به نام «شب در ساتن سفید» میخوانیم:
«...اگر به زیر خاک نمیرفت شاید چیزی از آن باقی نمیماند.»
«شاید.» و اضافه کرد: «عقیده داشتهاند با نوشیدن از آن، قدرت حیوان به انسان منتقل میشود.»
مرد این را که گفت روی مبل دست کشید. بعد سرش را جلو برد و محو جامی فلزی شد که در پایین به سر عقابی میرسید با دو شاخ روی سرش که به عقب برگشته بود و پنجههایی که رو به جلو دراز کرده بود. سر عقاب به پایین خم بود و چشمهایش حالتی داشت که انگار دارد به چیزی فکر میکند. صاحبِ خانه چند گام بلند رو به زن برداشت و گفت: «واقعا که هیچ چیز برای زنِ خانه آرامشبخشتر از کمد دیواری نیست.» زن همان طور که از کمد دیواری چشم برنمیداشت، گفت: «آخ آره.»
مرد از روی مبل بلند شد و گفت: «شانسی که ما آوردیم این است که سلیقههایمان یکی است. » میخواست بگوید شما خوشسلیقهاید ولی نگفت تا فروشنده بو نبَرد که از خانه خوشش آمده. صاحبخانه که با دست دعوتشان میکرد به سمت دیگر خانه بروند جواب داد: «بهتر بود میگفتید خوشسلیقهایم. انتخابی که خوشسلیقهها میکنند مثل دستخط چپدستها شبیه هم است. »
بعد یکدفعه ایستاد، برگشت و انگشتش را به سمت مرد تکان داد و خوشحال از این که کشف کرده، گفت: «تمدنهای گمشده... اسمش همین بود، نه؟» مرد سری به تأیید تکان داد. صاحبخانه که اعتماد به حافظهاش را به دست آورده بود، کف دستانش را به هم مالید: «از اول میگفتم صدایتان برایم آشناست، اطلاعات تاریخیتان هم که معلوم بود...»